دوشنبه, 26 آذر, 1403
اسم پسر جدید و امروزی خارجی 639x330 - 250 اسم پسر جدید و امروزی

250 اسم پسر جدید و امروزی

اسم های زیبای پسرانه و اصیل از ریشه های فارسی عربی ترکی و… به همراه معنی هر کدام ..

اسم پسر جدید و امروزی

اسم پسر با الف

اَرسام
معنی: به معنای آرشام
ریشه: فارسی

اَرشیا
معنی: تخت و اورنگ شاهان، گاه، تخت
ریشه: فارسی

اَشکان
معنی: منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود.
ریشه: فارسی

اِرمیا
معنی: بزرگ داشته شده، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع) ( اسم پسر و دختر)
ریشه: عبری

ادیب
معنی: زیرک، نگاه‌دارنده‌ی حد همه چیز؛ بافرهنگ، دانشمند؛ خداوند ادب؛ آن که در علوم ادبی تخصص دارد.
ریشه: عربی

الیا
معنی: الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
ریشه: عبری

امیرسام
معنی: نام مرکب از امیر و سام (سام به معنی آتش)
ریشه: عربی – اوستایی

امیرعلی
معنی: امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا.
ریشه: عربی

ایلیا
معنی: خداوند خدای من است؛ در تورات از انبیای بنی اسرائیل که در عهد عتیق، عهد جدید و قرآن (= الیاس) از او یاد شده است؛ (در سُریانی) نام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع)
ریشه: عبری

آبان
معنی: آبها، (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسی، (در قدیم) نام روز دهم از هر ماه شمسی، (در اعلام) نام فرشته ی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه
ریشه: فارسی

آبتین
معنی: اسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکو کار
ریشه: اوستایی – پهلوی

آتیلا
معنی: (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی
ریشه: ترکی

آتین
معنی: در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده
ریشه: اوستایی – پهلوی

آدرین
معنی: آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود.
ریشه: لاتین

آراد
معنی: (تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشته‌ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده – آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می‌دانند.
ریشه: فارسی

آراز
معنی: ارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفه‌ی آس
ریشه: ترکی

آرتا
معنی: پاک، نام پهلوان ایرانی – ارتا (به فتح الف ) در اوستا به معنای مقدس آمده است.
ریشه: فارسی

آرسام
معنی: (تلفظ: ārsām) گونه‌ای دیگر از واژه‌ی آرشام، آرشام – آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
ریشه: فارسی

آرشام
معنی: (تلفظ: āršām) دارای زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی – به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
ریشه: فارسی

آرمین
معنی: (تلفظ: ārmin) (در اعلام) نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی، نژاد آرمین کی آرمین – از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز
ریشه: فارسی

آروین
معنی: (تلفظ: ārvin) امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده – تجربه، آزمایش امتحان آزمون
ریشه: فارسی

آریا
معنی: (تلفظ: āriyā) آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی – نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند. نام میهن عزیز ما ایران از این‎ ‎کلمه گرفته شده است.

ریشه: فارسی

آریامهر
معنی: برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد
ریشه: فارسی

آریان
معنی: (تلفظ: āriyān) منسوب به آریا، آریایی، آریا
ریشه: لاتین

آرین
معنی: مرد آریایی – آریایی نژاد، از نسل آریایی
ریشه: فارسی

آریو
معنی: (تلفظ: āriu) (آری = آریا + او/، u/ (پسوند نسبت و شباهت))، منسوب به قوم آریایی، شبیه آریائیان، آریایی – نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
ریشه: فارسی

آوید
معنی: (تلفظ: āvid) دانش، خرد، عقل (در زبان اوستایی کلمه‌های ‘ آوید، وید، ویدا ‘ هر سه به یک معنی به کار رفته است) – مشتاق و خواهان ( اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی

آیدین
معنی: شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه
ریشه: ترکی

اسم پسر با ب

بَردیا
معنی: دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه (سومین پادشاه هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.
ریشه: فارسی

بَرسام
معنی: آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.
ریشه: فارسی

بَشیر
معنی: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

بُرنا
معنی: جوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.
ریشه: فارسی

نقاشی پیشگیری از رفتار های پرخطر
کلیک

بِنیامین
معنی: یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).
ریشه: عبری

بِهنود
معنی: از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند
ریشه: سنسکریت

بِهنیا
معنی: نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.
ریشه: فارسی

بِهیاد
معنی: (به + یاد) دارنده‌ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می‌کنند.
ریشه: فارسی

بِهینا
معنی: (بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین
ریشه: فارسی

بابک
معنی: پرورنده و پدر را گویند؛ خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی؛ پدر جان؛ پدر اردشیر
ریشه: اوستایی – پهلوی

باراد
معنی: نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.
ریشه: فارسی

باربد
معنی: پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.
ریشه: فارسی

بزرگمهر
معنی: بسیار مهربان، طبق روایات نام وزیر فرزانه‌ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده‌اند.
ریشه: فارسی

بهداد
معنی: آفریده خوب

ریشه: فارسی

بهدین
معنی: پیرو آیین زرتشتی
ریشه: فارسی

بهراد
معنی: مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
ریشه: فارسی

بهزاد
معنی: مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام اسب ‏سیاوش، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

بهسود
معنی: از نامهای زمان ساسانیان
ریشه: فارسی

بهشاد
معنی: نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
ریشه: فارسی بهنام
معنی: دارای نام نیک
ریشه: فارسی

اسم پسر با پ

پَرهام
معنی: فرشته خوبی، همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) می‌باشد. معادل عبری آن آبراهام می‌باشد. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است، صورت فارسی ابراهیم.
ریشه: فارسی

پَیام
معنی: الهام، وحی؛ مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانه‌ای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود.
ریشه: فارسی

پارسا
معنی: آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، پرهیزگار، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس؛ عارف، دانشمند.
ریشه: فارسی

پدرام
معنی: آراسته؛ نیکو؛ خوشدل، شاد؛ سرسبز وخرم؛ مبارک، فرخ، خجسته؛ شادی، خوشحالی.
ریشه: فارسی

پندار
معنی: فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی

پویا
معنی: ویژگی آن که حرکت می‌کند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است؛ آن که برای به دست آوردن چیزی می‌کوشد، دونده پی چیزی وجوینده‌ی آن
ریشه: فارسی

پویان
معنی: آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان؛ دونده، دوان، شتابان؛ جوینده؛ جستجو کننده.
ریشه: فارسی

اسم پسر با ت

توحید
معنی: یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ اخلاص
ریشه: عربی

توفان
معنی: جریان هوای بسیار شدید، هیاهو و غوغا (اسم دختر و پسر)
ریشه: آرامی

تیام
معنی: چشمانم؛ عزیز و گرامی (اسم دختر و پسر)
ریشه: لری

اسم پسر با ج

جاوید
معنی: معنی: همیشگی، ابدی
ریشه: فارسی

جویا
معنی: معنی: جستجو کننده، جوینده
ریشه: فارسی

جهانیار
معنی: معنی: یاور و یاور مردم جهان
ریشه: فارسی

اسم پسر با ح

حِسام
معنی: شمشیر تیز و برنده
ریشه: عربی

حِسان
معنی: بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی
ریشه: عربی

حامی
معنی: منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام؛ آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده، پشتیبان.
ریشه: عربی

‌اسم پسر با د

داتام
معنی: (تلفظ: dātām) آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
ریشه: فارسی

داتیس
معنی: (تلفظ: dātis)، سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی.
ریشه: فارسی

دادمهر
معنی: عدالت دوست؛ نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ.
ریشه: فارسی

دارا
معنی: برخوردار از چیزی یا در اختیار دارنده‌ی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند؛ (به مجاز) خداوند
ریشه: فارسی

دامون
معنی: دشت و صحرا؛ از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان.
ریشه: فارسی

دانا
معنی: دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.
ریشه: فارسی

دانوش

معنی: نام شخصی در داستان وامق و عذرا
ریشه: فارسی

دایان
معنی: سرافرازی، تکیه گاه
ریشه: ترکی

اسم پسر با ر

رَسام
معنی: رسم کننده، طراح، نقاش
ریشه: عربی
مگه میشه!؟ هر آموزش فقط ۲۹ هزار تومان!

رَها
معنی: اسم پسرانه و دخترانه به معنی نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی
ریشه: فارسی

رُهام
معنی: در شاهنامه پهلوان ایرانی، (در عربی) پرنده‌ای که شکار نکند.
ریشه: فارسی

راتین
معنی: رادترین، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

رادمان
معنی: رادمنش، کریم، با سخاوت، نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی.
ریشه: فارسی

رادمهر
معنی: خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید
ریشه: فارسی

رادنوش
معنی: مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
ریشه: فارسی

رادوین
معنی: جوانمرد کوچک
ریشه: فارسی

رادین
معنی: بخشنده، جوانمرد

ریشه: فارسی

راژان
معنی: خوابیدن، جنبیدن گهواره، روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه
ریشه: کردی

راستین
معنی: حقیقی، واقعی، راست قامت
ریشه: فارسی
خرید دوره آموزش زبان انگلیسی Elementary با ۳۱۹,۰۰۰ تومان

رامبد
معنی: رئیس رامشگران؛ آرامش دهنده، فرشته
ریشه: فارسی

ساخت دستگاه جوجه کشی بدون برق
کلیک

رامتین
معنی: رامسین، رامین، نوازنده، سازنده؛ نام شخصی که واضع چنگ بوده
ریشه: فارسی

رامسین
معنی: گونه‌ی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است.
ریشه: فارسی

رایا
معنی: آنکه مورد توجه خداوند است، فکر و اندیشه (اسم دختر و پسر)
ریشه: عبری

رایان
معنی: باهوش و دانشمند، نگهبان آسمان، در عربی نام کوهی در حجاز و نام شهری و روستایی است. (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی

رایبد
معنی: به ضم ب، دانشمند، حکیم، دانا، خداوندگار خرد، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت
ریشه: فارسی

رستاک
معنی: (تلفظ: rastāk)، شاخه‌ی تازه‌ای که از بیخ درخت برآید، زاده‌ی درخت مو (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی

اسم پسر با ز

زامیاد
معنی: زاده فرشتگان، نگهبان زمین، نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم
ریشه: فارسی

زانکو

معنی: شبیه به کوه
ریشه: کردی

زانیار
معنی: یار دانا و دانشمند
ریشه: کردی

اسم پسر با ژ

ژوان
معنی: میعادگاه عاشق و معشوق
ریشه: کردی

ژیار
معنی: شهرنشینی، تمدن؛ زندگی شهروندان
ریشه: کردی

اسم پسر با س

ساتیار
معنی: از نامهای زرتشتی که گونه‌ی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.
ریشه: اوستایی – پهلوی

ساشا
معنی: مدافع و محافظ مردان
ریشه: یونانی

سام
معنی: آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال، در عبری سام به معنی ‘اسم’ است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی (ع) می‌باشد.
ریشه: فارسی

سامان
معنی: سرزمین، ناحیه، محل، مکان؛ ترتیب و روش چیزی یا کاری، ثروت، دارایی، قوت، توانایی؛ صبر، آرام و قرار

ریشه: فارسی

سامی
معنی: عالی، بلند مرتبه، بلند؛ منسوب به سام پسر نوح نبی (ع)
ریشه: فارسی

سامیار
معنی: ثروتمند
ریشه: فارسی

سبحان
معنی: پاک، منزه؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

سپنتا
معنی: پاک و مقدس
ریشه: اوستایی – پهلوی

سپهر
معنی: آسمان؛ روزگار
ریشه: فارسی

سپهراد
معنی: جوانمرد سپاه و لشگر، شجاع و دلیر
ریشه: فارسی

سدرا
معنی: نام درختی در آسمان هفتم بهشت

ریشه: فارسی

سورن
معنی: دلیر و توانا، نام سردار ایرانی، نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان
ریشه: فارسی

سورنا
معنی: سُرنا، سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم
ریشه: فارسی

سورین
معنی: (تلفظ: surin)، منسوب به سُور، آن که شادمان و مسرور است، توانا، دلیر
ریشه: فارسی

سیاوش
معنی: دارنده‌ی اسب نر سیاه، پسر کیکاووس پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

سیروان
معنی: عربی ساربان، نام رودی در غرب ایران که از استانهای کردستان و کرمانشاه می‌گذرد.
ریشه: کردی

اسم پسر با ش

شَنتیا
معنی: نام حضرت علی (ع) در زبور داوود، پیروز
ریشه: فارسی

شادمهر
معنی: ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است.
ریشه: فارسی

شارونا
معنی: سرزمین پربار و حاصلخیز
ریشه: آشوری

شاها
معنی: نام قلعه‌ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود.
ریشه: فارسی

شاهرخ
معنی: دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما
ریشه: فارسی

شاهین
معنی: نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز؛ برج میزان
ریشه: فارسی

شایان
معنی: شایسته، سزاوار، در خور؛ فراوان
ریشه: فارسی

شروین
معنی: معشوق مردمان، پایدار و نامی، نام قلعه‌ی شروان؛ نام انوشیروان دادگر
ریشه: فارسی

شهاب
معنی: پدیده‌ای به شکل خطی درخشان که به علت برخورد سنگ آسمانی با جو زمین و سوختن سریع آن به طور ناگهانی در آسمان دیده می‌شود، بزرگی و جلال
ریشه: عربی

شهراد
معنی: پادشاهِ جوانمرد
ریشه: فارسی

شهزاد
معنی: شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه
ریشه: فارسی

شهنام
معنی: بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه؛ نیکنام، نکونام
ریشه: فارسی

شهیاد
معنی: مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)
ریشه: فارسی

شهیار
معنی: همدم، همنشین و مونس شاه؛ نظیر و همتای شاه؛ (به مجاز) بلند مرتبه
ریشه: فارسی

شیانا
معنی: پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی
ریشه: فارسی

اسم پسر با ط

طاها
معنی: طه، نگارش فارسیانه طه می‌باشد.
ریشه: عربی

اسم پسر با ع

عارف
معنی: آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
ریشه: عربی

عرشیا
معنی: ملکوتی آسمانی، مرکب از عرش + الف نسبت
ریشه: عربی

اسم پسر با ف

فربد
معنی: دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا
ریشه: فارسی

فرجاد
معنی: فاضل و دانشمند
ریشه: اوستایی – پهلوی

فرداد
معنی: فر + داد، داده شکوه، زیبایی و جلال
ریشه: فارسی

فرزاد
معنی: زاده شکوه و جلال
ریشه: فارسی

فرزام
معنی: لایق، درخور، شایسته
ریشه: فارسی

فرزان
معنی: فرزانه، خردمند، عالم، دانشمند
ریشه: فارسی

فرزین
معنی: وزیر در بازی شطرنج
ریشه: فارسی

فرشاد
معنی: شا دمان، مسرور، خوشحال، هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ
ریشه: فارسی

فرشید
معنی: دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
ریشه: فارسی

فرنود
معنی: برهان، دلیل
ریشه: فارسی

فرهاد
معنی: از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی، عاشق افسانه‌ای شیرین
ریشه: فارسی

فرهام
معنی: نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت
ریشه: اوستایی – پهلوی

فرهود
معنی: پسر زیبا، مرد درشت هیکل، شتابزده، این اسم در لغتنامه دهخدا به عنوان نام عربی ذکر شده است.
ریشه: عربی

عکس فرفره های انفجاری (بی بلید)
کلیک

فرید
معنی: یکتا، یگانه، بی نظیر
ریشه: عربی

فؤاد
معنی: دل، قلب
ریشه: عربی

اسم پسر با ک

کارن
معنی: شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر و هم چنین اسم سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد.
ریشه: فارسی

کامران

معنی: آن که در هر کاری موفق است، چیره، مسلط
ریشه: فارسی

کامیار
معنی: کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز
ریشه: فارسی

کسرا
معنی: کسری، معرب از فارسی، عربی شدهاسم فارسیخسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد
ریشه: فارسی

کوروش
معنی: خورشید تابان، موی درهم پیچیده،‌ نام سه تن از پادشاهان هخامنشی
ریشه: فارسی

کوشاد
معنی: ریشه گیاهی خوشرنگ
ریشه: فارسی

کیا
معنی: پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا
ریشه: فارسی

کیاراد
معنی: پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد
ریشه: فارسی

کیاشا
معنی: شاهنشاه، شاه شاهان، مرکب از کیا (به معنی حاکم، سلطان، فرمانروا) + شا (مخفف شاه)
ریشه: فارسی

کیان
معنی: پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران
ریشه: فارسی

کیانمهر
معنی: مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.
ریشه: فارسی

کیانوش
معنی: مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.
ریشه: فارسی

اسم پسر با ل

لیبرا
معنی: آزاده، رها (به کسر ب)
ریشه: لاتین

اسم پسر با م

مانیا
معنی: (پسرانه و دخترانه) (در پارسی باستان) خانه، سرای، (در پهلوی) برابر با واژه ی مان به معنی خانه و مسکن، معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
ریشه: یونانی

مارتیا
معنی: آدمی، انسان
ریشه: اوستایی – پهلوی

ماکان
معنی: آنچه بوده است.
ریشه: عربی

مانا
معنی: (صفت از ماندن) ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی

مانی
معنی: اندیشمند
ریشه: فارسی

ماهان
معنی: نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد، نام یکی از شهرهای استان کرمان
ریشه: فارسی

ماهور
معنی: (پسرانه و دخترانه) تابناک، نوعی گل، نوایی در موسیقی
ریشه: کردی، (در برخی منابع ریشه ماهور کردی ذکر شده است)

مبین
معنی: روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانی
ریشه: عربی

متین
معنی: دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

مَهدیار
معنی: (مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول))، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن
ریشه: فارسی – عربی

مَهیار
معنی: ماهیار
ریشه: فارسی

مِهداد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگزاده
ریشه: فارسی

مِهراب
معنی: دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد.
ریشه: فارسی

مِهراد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر
ریشه: فارسی

مِهران
معنی: به معنی دارنده‌ی مهر
ریشه: فارسی

مِهربُد
معنی: محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ (به مجاز) شخصِ مهربان
ریشه: فارسی

مِهرتاش
معنی: (مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی))، روی هم به معنای هم مهر؛ (به مجاز) با محبت و مهربان
ریشه: فارسی

مِهرداد
معنی: داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ نام چهار تن از شاهان اشکانی
ریشه: فارسی

مِهرزاد
معنی: زاده‌ی مهر
ریشه: فارسی

مِهزاد
معنی: بزرگ زاده، شاهزاده
ریشه: فارسی

مِهیاد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ (به مجاز) مِهتر و بزرگتر
ریشه: فارسی

مهرسام
معنی: پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.
ریشه: فارسی

مهرشاد
معنی: خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده
ریشه: فارسی

اسم پسر با ن

نویان
معنی: امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک
ریشه: ترکی

نوید
معنی: مژده، خبرخوش، بشارت
ریشه: فارسی

نیما
معنی: نام آور و نامور، در مازندرانی به معنی کمان است.
ریشه: فارسی

اسم پسر با و

واتیار
معنی: سخنگو
ریشه: کردی

وارتان

معنی: نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
ریشه: ارمنی

واروژان
معنی: کبوتر نر
ریشه: ارمنی

اسم پسر با ه

هوتن
معنی: نیرومند، خوش اندام، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی

هوداد
معنی: نیک آفریده، داده خوب، داده نیک
ریشه: فارسی

هوراد
معنی: جوانمرد و با خدا، مرد نیک
ریشه: فارسی

هوراز
معنی: دوست صمیمی
ریشه: کردی

هوفر
معنی: مرکب از هو به معنای خوب بعلاوه فر به معنای شأن و شکوه و شوکت، شأن و شکوه نیک، شان و شوکت خوب
ریشه: فارسی

هومن
معنی: نیک اندیش
ریشه: فارسی

هونام
معنی: خوشنام، نیک نام
ریشه: فارسی

هیراد
معنی: کسی که چهره‌ای خوشحال و شاد دارد.
ریشه: فارسی

هیرسا
معنی: پارسا
ریشه: فارسی

هیوا
معنی: امید
ریشه: کردی

اسم پسر با ی

یاسین
معنی: نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عربی

یاشار
معنی: جاویدان، همیشه زنده، زندگی کننده
ریشه: ترکی

یکتا
معنی: یگانه، بی نظیر، تنها، یکی از نامهای خداوند، بی‌همتا
ریشه: فارسی

یونا
معنی: به معنی خداوند می‌دهد، نام دیگر حضرتِ یونس (ع)
ریشه: عبری

همچنین ببینید

dbc2 cef977ce7fce23d69e7a8d7576cf3574 1 310x165 - نقاشی پرنده کودکانه + 15 نمونه شگفت انگیز

نقاشی پرنده کودکانه + 15 نمونه شگفت انگیز

نقاشی پرنده کودکانه یکی از راه کارهایی است که باعث افزایش در خلاقیت در کودکان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *